نرم افزار، سخت افزار،شبکه و طراحی سایت
یک روز صبح ، پادشاهی همراه درباریانش براي شکار بیرون رفت . او شاهین محبوبش را که از هر تیري دقیق تر و بهتر بود ، روي ساعدش نشاند . آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه ، شکاري حاصل نشد و پادشاه مأیوس و ناراحت به اردوگاه برگشت . اندکی بعد او تصمیم گرفت از گروه جدا شود و تنها قدم بزند . بعد از مدّتی قدم زدن در جنگل تشنه شد .گرماي تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد ، تا این که رگه ي آبی را دید که از روي سنگی جاري بود . پادشاه شاهین را از روي شانه اش بر زمین گذاشت و جام نقره ي کوچکش را برداشت . پرشدن جام مدّتی طول کشید ، امّا وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند ، شاهین بال زد و جام را از دست او انداخت . پادشاه خشمگین شد امّا شاهین حیوان محبوبش بود ، شاید او هم تشنه بود . جام را از روي زمین برداشت ، خاك را از آن زدود و دوباره پر کرد . امّا جام هنوز پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت . شاه که به شدّت عصبانی شده بود نمی دانست باید چه کند . این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید ، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن . یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگري را به شاهین . همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد ، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد امّا این بار پادشاه که پیش بینی این کار را کرده بود ، با یک ضربه ي دقیق سینه ي شاهین را شکافت. پادشاه که مصمّم بود به هر شکلی آب بنوشد ، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند . امّا هنگامی که به بالاي صخره رسید ، در کمال تعجّب دید که آن بالا برکه ي آب کوچکی است و وسط آن ، یکی از سمّی ترین مارهاي منطقه مرده است . اگر از آب خورده بود ، اکنون در میان زندگان نبود . پادشاه شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت . دستور داد مجسمه ي زرّینی از آن پرنده بسازند و روي یکی از بال هایش حک کنند :
یک دوست ، حتّی وقتی کاري می کند که دوست ندارید ، هنوز دوست شماست .
و بر بال دیگرش بنویسند :
هر عمل از روي خشم ، محکوم به شکست است.